بهش میگن اندوه بی پایان یا شما چیز دیگه خطابش میکنین ؟!

آچمَـــــــز

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام +همه هست و هیچ نیست جز او .. tan-dis = تندیس : هست نشان دادن ِ آنچه را که نیست گویند ..

بهش میگن اندوه بی پایان یا شما چیز دیگه خطابش میکنین ؟!

یه روز دیدم این "چیز حالی" شده یه قسمت از وجودم ، دیگه دارم باهاش زندگی میکنم ... سعی کردم که بهش بخندمو ازش رد شم و بگم نیست ! ولی نشد ... چون مثه پیچک پیچیده بود دورم ... گفتم بیا با هم بهش اهمیت ندیم ولی سفت تر پیچید بهم ... اون موقعی که صبا رو با خودم بردم کلاس نقاشی که یه روز پر از خوشگذرونی براش بسازم ، همون روز با فکر اینکه با خوشحال کردن یه دل زیادی خوب و صاف و بدون چیز حالی ، ممکنه این پیچک از تنم خشک شه و بیافته روی خاک ،بعد از اینکه خوشگذرونیای دنیاشو براش تموم کردم ، همون موقع موفق شدم .... نخشکید و نیفتاد روی خاک ولی پیچکاشو از دور تنم و دلم و حالم باز کرد ... ریشه ی قلمبش سر جاش هست ولی خبری از پیچاش نیست ... نباید بذارم به ریشه اش آب و هوا برسه ... پیچیده شدن دوبارش ممکنه تمومم کنه ... خفم کنه ... منم با خودش بکشه زیر خاک ...




نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |